برپای ایستادن (مُ یَ ثَ) به کاری قیام کردن: چون بجز بندگی ندیدم رای ایستادم چو بندگان برپای. نظامی ادامه... به کاری قیام کردن: چون بجز بندگی ندیدم رای ایستادم چو بندگان برپای. نظامی لغت نامه دهخدا